این خانه دار سزاوار این بود که با او چنین رفتار شود - او در آنجا قدم می زند و الاغش را می پیچد و توپ هایش را نیز به اطراف پرتاب می کند. پس محکم در دهانش فرو کرد. ظاهراً بیدمشک آنقدر آتش گرفته بود که بلوند ترس خود را از دست داد. حتی دوستش به نگه داشتن این قلدر کمک کرد تا استاد تمام گلوی او را قطع کند.
واداشتن جوجه ها به رابطه جنسی سرگرمی مورد علاقه پلیس است. آنها وحشت زده می شوند و اولین چیزی که به آن فکر می کنند این است که یک افسر مجری قانون را ضرب و جرح بدهند. حتی به ذهنشان هم نمی رسد که ممکن است فریب بخورند. اما در این شرایط، آنها فکر می کنند کاملاً حق دارند که اجازه بدهند توسط یک مرد یونیفرم پوش به لعنتی بپردازند. بسیاری از آنها وقتی خود را در رختخواب دوست می دارند، در مورد آن خواب می بینند. بنابراین زن سیاهپوست کاملاً مطمئن بود که دوست پسر خود را از مشکل قانون نجات داده است.
به نحوی آن روز فوراً درست نشد - اول او را گرفتند، سپس به دهانش دادند. اگرچه اگر به جنبه روشن نگاه کنید، چه چیزی - بهتر بود در زندان بنشینید؟ هیچ دیک وجود ندارد، حتی یک کلمه. و با قضاوت از روی رفتارش، او عادت ندارد که خودش را انکار کند. یک ضربه زدن برای او یک تکه کیک است. تف به سرش می زند و سرو می کند. و نگهبان امنیتی - او فقط یک جستجو را ترتیب داد، بنابراین او به سرعت او را جمع کرد. پایان برای عوضی منطقی بود - دهانش پر از اسپرم و لب هایش با آن کثیف بود. و مثل گربه ای که به خامه ترش رسیده دمش را تکان می داد.
من هم آن را می خواهم.